by : x-themes


کمر به دلبری بسته ای!

خیالی نیست.یعنی نبوده و نیست!

اصلا فکر از تو اجازه می گیرد اگر شبیه دروغ حرف نزنی!

آدم ، همانی بود که روی تخت تو شبی تا به سحر می غلتید گرنه مابقی مترسک هایی بیش نیستند....

گاهی باید همه چیز را چند قدم آن ورتر پرت کنی!

و چیزی را نگه داری که برای همیشه یادت بماند که دلبر ها ، مفت و مجانی دلبر نمی شوند.

باید دلی باشد که ببرند ، همان چیزی که تو پرت کردی آن ورتر!

دلبر اگر دلبر باشد نیازی به شلوغ بازی های فرهاد ، به ضجه های مجنون و جام می حافظ ندارد...

گرنه روزی داستانی عامه پسند تر می آید و این جماعت هنرهای تو را از یاد می برند!

همه چیز بر محور "هیچ" می چرخد ، ..

از اسکندر گرفته که تخت جمشید را به خاطر کرشمه های معشوقه اش به آتش کشید

تا همین پسر عموی خودم که به خاطر ناز و کرشمه های عروس نه چندان ظریفش

از این دیار مقدس به مقصد محمد آباد سفلی انتقالی گرفت...

گاهی نفرین ، حکمت ، عشق ، عذاب ، تقدیر همه در لباس دلبر هجوم می آورد...تفکیکش به غایت دشوار است!

دلبری برازنده ی خودش است،اصلا ماها دل دادن و دلبری کردن را بلد نیستیم...

خلاص!

«« مـــــنبع :افکاری پلشت ، واژه هایی شیک! »»

پنج شنبه 18:15 |- sOhA...☺ ☺ -|

ϰ-†нêmê§